من همیشه از اینهایی که شبا تا دیروقت بیدار میمونن تا کارهاشونو بکنن و صبح روز بعدم علی رغم خواب آلودگی بسیار، بیدار میشن و تا شبش با همون چشمای غرق خواب به ادامه ی اموراتشون میرسن خوشم میومد! اصلا حس میکردم نمود بصری تلاشن این آدمها! ولی خودم نتونستم یا به ندرت تونستم به همچین چرخه ای وارد بشم! آخرین باری که تا دیروقت بیدار موندم برمیگرده به امتحانای پایان ترم دوره لیسانس یعنی ه چیزی حدود 9 سال پیش تقریبا، که تا 3 صبح یه درس بسیار سخت رو (محاسات و اثبات فرمول و استدلال و اینها داشت) میخوندم واسه پایان ترم، که یه چند وقت بعدش گذاشتمش تو کتگوریه لحظاتی که هیچوقت دوست ندارم بهش برگردم! یعنی میخوام بگم شنیدن کی بود مانند دیدن پیش تجربه کردن داستان کاملا یه ضرب المثل نزدیک به شوخیه!

حالا خلاصه ش که، بدلیل احتمالا نوسانات چندتا فاکتور توی خون ام، تمایل نرمالم به خواب چند برابر شده ولی هنوز بیدارم! چشام به تاریکی مخیط عادت کرده و مغزم شروع کرده به خزعبلات بافتن که یکی از خروجیاش نوشتن این پسته به نظرم!

حالا چی میخواستم بگم؟ در واقع کلی چیز، ولی الان تمایلم به نوشتن این متمایله که:

به نظرم میاد کاری به کار کسی نداشتن، به مراتب راحت تر از کاری به کار کسی داشتنه!



پ.ن: عیدتون مبارک مجددا! از مسافرتاتون چه خبر؟


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

دانلود آنلاین فایل های الکترونیکی HSE gaz شادمهر کتاب charpa تولیدکننده کابینت روشویی و کابین دوش David حماسه های ماندگار Lori خوشبختی .: إِنَّ اللَّهَ هُوَ الرَّزَّاقُ ذُو الْقُوَّة الْمَتینُ :.